مرا به شب بسپار
شب در کمین دلِ غربتزدهی من استفانوسهای مردان قبیلهام خاموش!مرهانم از میان مرداب لحظههادر آغوش امن مهربانیات مفشارمرا به سرمای استخوانسوزِ سرزمینم، بسپار بیش از اینم میازار!تنم، برگی تکیده و...
View Articleمردی در غروب آینه ها
مردی از تبار آسمان درغروب آینه ها تصویری ماندگار در قلب رویاهای شرقیدستانی گشوده در دو سوی فضای غروبدستانی که رد بی ادعای دلتنگی را ماند...
View Articleبرای ....
آنکه میگوید دوستت میدارمخنیاگرِ غمگینیستکه آوازش را از دست داده است. ای کاش عشق را زبانِ سخن بود هزار کاکُلی شاد در چشمانِ توستهزار قناری خاموشدر گلوی...
View Articleچشمانت ...
چشمانت کارناوال آتش بازی است !یک روز در هر سال برای تماشایش می رومو باقی روزهایم راوقف خاموش کردن آتشی می کنم که زیر پوستم شعله می کشد... (نزار قبانی) پی نوشت : یک هفته گذشت؛ هفت هفته...
View Articleشکوه حضور ...
همه نیاز من این است که تو را به نام بخوانمو مشتاق حرف حرف نام تو باشم ...می خواهم تو را به نام بخوانمنمی توانم نامت را در دهانمو تو را در درونم پنهان کنمکجا پنهانت کنم...
View Articleمیهمان
اتاق، نیمه تاریک سرمست سکـــوتخلوتکده عارفانه ی حضور جای گرفته میزی کهنه و فرسوده در کنجی خاموش از این گوشه تاریک منتظر که من خلــوت گزیـــده امتا آن گوشهنورانی...
View Articleپیکر شاعر
تابلوی کنترل سرعت را می بینم حوصله ی چشمانم ، متورم است - شاعر که فیلسوف نمی شود - ذهن بارانی ام می باردبستر نابکار زمین که خیس شد خشاب استخوانیِ انگشتانم را...
View Article
More Pages to Explore .....